میراث بجای مانده از ادبیات پهلوی اشکانی
چکیده:
از ادبیات پهلوی اشکانی اثر مستقلی تا کنون بدست نیامده و گمان نمیرود که بعد از این هم بدست بیاید . اما از میان متون فارسی میانه که بدست ما رسیدهاند دو متن «درخت آسوریگ» و «یادگار زریران» به عهد اشکانی منتسب میباشند. هر دو این متون به نثر نگاشته شدهاند اما امیل بنونیست پس از تلاشهای بسیار، ایندو متن را به عنوان منظومه معرفی نمود و اینان را در قالب شعر شش هجایی کهن پهلوی بازخوانی نمود. از آن زمان به بعد اکثر محققان بر منظوم بودن این دو متن هم عقیده هستند. جدای از این دو روایت منظوم پارسی میانه، مثنوی بسیار مهم و طویلی به نام «ویس و رامین» و به فارسی دری از فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری در دست داریم که بسیاریی اشارات به عناصر زرتشتی و باستانی ایرانی در آن، خواننده را به داشتن ریشه کهنی برای این روایت غنایی مجاب مینماید . اکثر محققان به پیروی از مینورسکی، بر پارتی بودن این داستان اتفاق نظر دارند. در بخشهای حماسی شاهنامه نیز با عناصر و نامهایی از این دوره تاریخ کهن ایران برخورد میکنیم که بررسی کامل آن خود موضوع گفتاری مستقل خواهد بود.
واژگان کلیدی:
درخت آسوریگ، یادگار زریران، ویس و رامین، شاهنامه، اشکانیان، ساسانیان ، اوستا
مقدمه:
فرض بر این است که از دوره طولانی حکومت اشکانی، تنها سه روایت داستانی مستقل بدست ما رسیده است نخستین این آثار،درخت آسوریگ، اثریست از جنس مناظرههای گوناگونی که از عصر ساسانی در دست داریم و بدیهی است که تاثیردوره پایانی این سلسله که عصر علاقه مندی درباریان به بحث های کلامی و شبه فلسفی بوده را در آن میتوان مشاهده نمود . درخت آسوریگ در کنار بنمایه های دینی و آموزههای زرتشتی که در خود جای داده، از سنت روایتی کهنی نیز سود جسته است و به نظر میرسد که در این داستان از موتیف هایی که در سنت تصویر نگاری بینالنهرین سابقهای طولانی دارد بهرهجویی شده باشد. این امر در کنار سابقه بکار گرفتن اصطلاحات مشابه این اثر درمتون ادبی و عبادی سرزمینهای لوانت فرض تاثیر گذاری و ریشه داشتن این اثر در ادبیات بینالنهرینی را قوت میبخشد.
یادگار زریران داستانیست حماسی که تاثیر سنت مزدیسنایی در نگارش آن بوضوح دیده میشود. سیر وقایع که خبر از سرنوشت محتوم بسیاری از بستگان گشتاسپشاه و بزرگان دربار او را نشان میدهد بر مبنای نوعی جبرانگاری استوار گردیده که محتملاً از تاثیرات زروانیگرایانه عصر ساسانی است. امیل بنونیست اعتقاد دارد که این داستان نیز همچون داستان پیشین در اصل چکامهای به شعر شش هجایی پهلوی بوده که در اثر گذر زمان و فساد وارد شده از جانب کاتبان پارسی میانه به شکل منثور درآمده است او نیمی از این اثر را به شکل منظوم خود درآورد و به ظاهر پسینیان نیز این تصور را پذیرفتهاند و هر دو این آثار را منظومههایی بجای مانده از عصر اشکانی میدانند.
اما سومین اثر بجای مانده ، مثنوی غنایی و پرشوریست که در قرن پنجم هجری توسط شاعری توانا بنام فخرالدین اسعد گرگانی به فارسی سروده شده است. ویس و رامین از جهاتی گوناگون حائز اهمیت فراوانیست. این اثر که در ستایش شادکامی و بهره بردن از زیباییهای زندگی و وصال و کامجوییست گاه تنه به تنه ادبیات هرزهگرایانهای میزند که بعدها نیز رگههایی از آن را در هزلیات شیخ اجل و یا کلیات عبید زاکانی مشاهده خواهیم کرد. مینورسکی در سلسله گفتارهایی که از دهه 40 میلادی شروع به نشر آن نمود این فرض را که این اثر، نوشتاری متعلق به دوره اشکانیست مطرح نمود. او با تکیه بر شواهد جغرافیایی و ریشه یابی برخی از نامهای بکار رفته در این مثنوی آنرا متعلق به عصر پارتیان دانست. این نکته که این اثر از روایتی مکتوب سروده شده و یا بر مبنای روایات شفاهی مردمی جمعآوری شده بر ما معلوم نیست اما تاثیرات آن بر ادبیات پس از خود بسیار حائز اهمیت است بطور معمول مهمترین اثر ادبی که از این داستان تاثیر گرفته است را خسرو شیرین نظامی میدانند که نه تنها در شیوه روایت و قصه جاودانه عشق از آن تاثیر پذیرفته بلکه در بسیاری از جزئیات روایی نیز تحت تاثیر آن بوده و این جدایِ قالب شعری آن است که همانند سلف خود، نظامی نیز از بحر هزج مسدس مقصور بهره جسته است.(عبدی) در ادبیات غرب نیز مشابه این روایت مشاهده میشود. رمانس تریستان و ایزولت چه در مضمون و چه در جزئیات بسیار شبیه ویس و رامین است و بعید به نظر میرسد که تاثیری از جانب روایت ایرانی بر اثر غربی نهاده نشده باشد.
درخت آسوریگ:
درخت آسوریگ داستانی است منظوم به زبان پهلوی و در شمار متنهای غیر دینی محدودی است که از این زبان برجای مانده است. این متن را جاماسپ جی دستور مینوچهر جی جاماسپ آسانا ، از روی نسخههای خطی موجود تهیه کرده و در«متنهای پهلوی» در صفحات 114-109 به چاپ رسانیده (ماهیارنوابی، 7) و در ترجمه فارسی که توسط آقای سعید عریان صورت گرفته و تحت عنوان « متون پهلوی» به چاپ رسیده است، در صفحات 151-146 آورده شده.(آسانا، 151-146) این داستان که روایت کننده مناظرهای بین یک درخت و یک بز است از ابتدا با چیستانی کوتاه آغاز میشود و در توضیحی کوتاه، درختی بدون بردن نام آن توصیف میگردد. خواننده متوجه میشود که این درخت یک نخل است.سپس درخت به بیان فواید خود میپردازد و از میوه و اشیا مفیدی که از او بدست میآیند ، سخن میگوید. در قسمت پایانی نیز بز فواید خود را برمیشمرد و از اهمیت شیر خود در مناسک زرتشتی سخن میگوید و اشیایی را که از پوست ، پشم و روده وی ساخته میشوند را نام میبرد ودر پایان داستان، بز پیروز میشود. بنا به دیدگاه برخی از محققان این متن بیانگر تقابل آئین زرتشتی که بز نماینده آنست با آئین چند خدایی بینالنهرینی است که نخل نماد آن به حساب میآید .برخی دیگر از محققان این داستان را ابراز تضاد دوگونه زندگی شبانی و کشاورزی میدانند.
نخستین کسی که متوجه گردید این شعر اساساً متنی پارتی است ، کریستسن بارتولومه (Christian Bartholomae ) بود. بنظر میرسد که متن پهلوی پارتی در انتقال شفاهی که صورت گرفته تحت تاثیر پارسی میانه قرارگرفته است . اگر چه درخت آسوریگ در نسخه خطی به شکل منثور آمده اما امیل بنونیست (Emile Benvenist ) نخستین کسی بود که متوجه گردید که این داستان در اصل متنی منظوم بوده که برخی از ابیات آن 6 هجایی بودهاند و این شعر محتملاً با قوانین و قواعد اشعار پارتی منطبق بوده(Tafażżolī) اما هنینگ در مقاله «A Pahlavi Poem» به بهترین وجهی مسئله مشکل وزن این منظومه را حل کرده و تقریباً نیمی از آنرا آوانویسی کرده است و وزن آنرا طبق نظر خود آشکار ساخته است.(ماهیارنوابی، 10)
در ادبیات فارسی جدید نیز به داستانی مشابه این داستان برمیخوریم که در دو روایت بیان گردیده روایت اول که کوتاهتر است ، « رز و میش» نامیده میشود. و روایت دوم که طولانیتر است « میش و رز» نامیده میشود. این روایت دوم به زبان فارسی اما به خط عبری نگاشته شده(معتمدی) و نشاندهنده اینست که سنت ادبی موجد درخت آسوریگ، همچنان از پس هزاران سال زنده بوده وبه بازآفرینی خود ادامه میداده است.
در خوانش متن به این نکته باید توجه نمود که تاثیر متون زرتشتی متاخر در روایت به وضوح قابل مشاهده و ردیابیست منجمله در قسمتهایی که بز به شرح برتریهای خود مباهات میکند و سعی در تحقیر رقیب دارد بارها به روایات زرتشتی اشاره میگردد. بعنوان مثال بلندی قامت نخل را به دیوان عصر جمشید تشبیه مینماید.دیگر اینکه در این قسمت از روایت از موجوداتی مانند گرگساران و یا کسانی که چشم بر سینه دارند سخن گفته میشود که ما ایشان را از متون کلاسیک فارسی میانه مانند بندهش بیاد داریم (بندهش، 83 رجوع شود به یادداشتها ص 181 شماره 26)و بر نگارنده معلوم نیست که این قسمت از متن از افزودههای بعدی به روایت است و یا اینکه از چنین روایات کهنی به متون متاخر عصر ساسانی وارد شده است. هر چند گمان میرود که فرض دوم صحیحتر باشد و وجود چنین موجودات تخیلی در فرهنگ باستانی بینالنهرین سابقهای چندین هزار ساله دارد که نمونه آنرا در پیکرسازیهای اکدی و آشوری میتوان مشاهده نمود
در خوانش این متن با نکات جالب توجه دیگری برخورد میکنیم که سنت ادبی کهن ایرانی را به وضوح بیان مینماید از جالبترین این نکات مثالیست که بز در هنگام تفاخر خود بیان میکند.
«110- این زرین سخنم که من به تو گفتم
111- چنانست که پیش خوک و گراز مروارید افشانید»(ماهیارنوابی، 79)
این تفاخر، شنونده را به یاد این بیت معروف ناصر خسرو میاندازد :
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی دُر لفظ دَری را
از طرف دیگر «مروارید پیش خوک افشاندن» از امثال انجیلی است و نشاندهنده این نکته است که این مثال باید از منطقهای نزدیک به فلسطین برخواسته باشد چه بعید به نظر میرسد که ایران اشکانی و یا ساسانی چنین نفوذ فرهنگی در ارض مقدس داشته باشد. بدیهیست که چنین مثالی، سابقهای بس دیرینه دارد و چه بسا از تمدنی به تمدنی دیگر راه جسته باشد و بدون شک تمدنهای درخشان بینالنهرینی در طول هزاران سال مجاورت با همسایگان خود بر ایشان تاثیر بسزایی گذاشتهاند.
از نکات جالب توجه دیگر یافته شدن جامی تحت عنوان «جام زندگی» در سایت باستانشناسی کلورز گیلان است که مراحل زندگی یک بز در آن به تصویر کشیده شده است. یکی از پنج نقش حک شده بر جدار این جام نمایشگر بزی است که پای بر تنه نخلی استوار کرده و مشغول خوردن برگهای آنست.از آنجائیکه نخل ، بومی گیلان نمیباشد به نظر میرسد که این جام حاصل ارتباط تجاری با مناطق جنوبیتر باشد .از اینرو میتوان آن را حاصل کار هنرمندان بینالنهرینی دانست. ظاهراً ارتباط بز و نخل از گذشتههای دور در تمدنهای بینالنهرینی به تصویر کشیده میشده واین نقوش، موتیفهایی تکرار شونده بودهاند و گذشت زمان تنها بار مذهبی( زرتشتی و یا مسیحی) بر این روایت افزوده که موجب قلب ماهیت اصلی آن گردیده است . لذا گمان نگارنده بر این است که این داستان بن مایهای برخواسته از تمدنهای بینالنهرینی دارد.
از آنجا که بز یکی از تجسمات ایزد بهرام است در این روایت به سمبل آئین زرتشتی تبدیل گردیده و درمقابل نخل که نماد دوموزی معشوق اینانا الهه سومری یا ایشتار بابلی است به عنوان سمبل پاگانیسم بینالنهرینی انتخاب گردیده است. نقش اینانا - ایشتار را از آنجا متوجه میگردیم که در یکی از سرزنشهای بز خطاب به نخل چنین آورده شده است.
«44-گُشنَت بر هلند به آئین گاوان
45- خود، گمانم اینست که روسپیزادهای»(ماهیار نوابی، 59)
این ابیات با اسطورههای بینالنهرینی در ارتباطند چرا که اینانا – ایشتار با روسپیگری مقدس در ارتباط بوده و سرزنش بز را تنها با فهم این لایه اسطورهای میتوان درک نمود .(دادور و بوبان، 116) البته تصغیر و تخفیف گاو در این قسمت از منظومه برای نگارنده امری نامفهوم است چرا که این حیوان در نزد زرتشتیان موجودی اهورایی است. نظر نگارنده بر اینست که این متن در اصل و بشکلی ناخواسته بیش از آنکه نشاندهنده پیروزی منطق بز باشد بیشتر بر لاف زنی او تاکید میکند. مثال بز در این منظومه همچون کسیست که تنها بر نیروی جسمانی و منطق دگم دینی خود تاکید میکند حال آنکه تهدیدات نخل بسیار مستندتر و منطقی تر بنظر میرسد. از جمله اینکه وی بز را با خطرات جانی که از ابزار ساخته شده از نخل، بر وی میرود تهدید میکند. مانند ساختن میخی که لاشه بز بر آن استوار میگردد یا هیزمی که از آن برای برشته کردن بز استفاده میشود. در کلیت این اثر، نخل مثال منطق برتر و خوی متمدنانه تر است که بشکل تناقضآمیزی در تضاد با منطق روایت موجود کنونیست و گمان نگارنده بر اینست که این داستان در گذر زمان دچار تغییرات محتوایی گردیده و با وجود حفظ پیکره ابتدایی استنتاجات نهایی مزداباورانه بر آن تحمیل شده و از اینرو در شیوه روایی و نتیجه گیری خود دچار تناقض گردیده است.
بطور خلاصه میتوان منظومه درخت آسوریگ را روایتی دانست که به شدت تحت تاثیرفرهنگ بین النهرین است اما در عین حال بر تضادهای دو فرهنگ ایرانی و سامی تاکید کرده و بر جنبههای ایرانیت خود تفاخر میکند .
یادگار زریران:
یادگار زریران تنها اثر حماسی بیادگار مانده از ادبیات پهلویست که بدست ما رسیده . تنها نسخه بجا مانده در سال 1322 میلادی نوشته شده و توسط دستور منوچهر جی جاماسپ آسانا در متون پهلوی آورده شده است. دراین متن پهلوی ردپاهایی از یک الگو پارتی دیده میشود به عنوان مثال بارتولومه مرثیهای را که بستور(Bastwar – که در اوستا به شکلBastavairi آمده است (Yašt 13: 103 بر جنازه پدر خویش ادا میکند را بخشی از یک شعر حماسی کهن(تر) میداند. امیل بنونیست نیز معتقد است که تمامی یادگار زریران اقتباسی ساسانی از یک متن اصیل اشکانیست.
بنظر منطقی میرسد تا اینگونه فرض نماییم که پیروزی خاندان گشتاسپی نخستین بار در دربار ایشان و توسط خنیاگران به زبان اوستایی سروده شده و از طریق یک زبان واسطه اوستایی جدیدتر، به دیگر زبانهای ایرانی انتقال یافته باشد و خنیاگران پارتی آنرا به آوازخوانان ساسانی آموخته باشند. این داستان توسط موبدان زرتشتی ، برای وقایع نامه سلطنتی جمعآوری گردید و جزئی از خداینامک گردید. در قرن دهم میلادی دقیقی این داستان را به شکل شعر مقفی سرود و شعر او توسط فردوسی در شاهنامهاش حفظ گردید. (Boyce)
یادگار زریران وقایع رویداده شده در یک روز از جنگ را ضبط کرده است و سندیست از پیروزی برجسته زریر و پسرش. شاهنامه از لشکرکشی سخن میگوید که در طی آن ویدرفش(در شاهنامه بیدرفش) نه توسط بستور که توسط اسفندیار کشته میشود. با وجودیکه به ظاهر علایق مذهبی موجب حیات طولانی این داستان شده اما یادگار زریران کمتر به مذهب توجه دارد و در اصل بیشتر به حماسههای قهرمانانه منتسب است. منظومه اصلی احتمالاً سرودی در بزرگداشت جنگ بین سران قبایل بوده و به دورهای مربوط است که ایرانیان هنوز خط را اقتباس نکرده بودنداما در یادگار زریران ارجاسپ نامهای برای گشتاسپ میفرستد و زریر پاسخ آنرا به سرپرست کاتبان ( دبیران مهست) دیکته میکند. در این بخش از داستان، دبیران مهست نامی سامی (ابراهیم) دارد. فرستادن سفیر، عناوین کشوری و مقامات رسمی درباری جزئیاتی بودند که محتملاً برای شنوندگان اشرافی جالب و دلپذیر بودند . (از اینروست که) جنگ بین دو قبیله از یک نبرد محلی به جنگ عظیمی بین قشون دو امپراطوری تبدیل گردید که در ان گردونه سواران و شمار عظیمی از جنگاوران شرکت داشتند و گشتاسپ صاحب لشکر بزرگی بود که پیلان جنگی و سواره نظام جوشن پوش بخشی از آن به حساب میآمدند که این توصیفات به شکل نامتناسبی بیشتر شایسته دوره اشکانی و ساسانی بود(Boyce) صورت فعلی یادگار زریران به زمان ساسانیان برمیگردد و کتابی است به نثر. در سال ۱۹۳۲ م. / ۱۳۱۱ خورشیدی، امیل بنونیست (Emile Benveniste)، استاد فرانسوی زبانهای ایرانی کهن، ثابت کرد که این کتاب در اصل به صورت نظم حماسی و متعلق به دوران اشکانیان بوده و در زمان ساسانیان پس از افزوده شدن توضیح و تفسیرهایی به صورت نثر درآمده است. سپس خود به بازیابی و بازسازی صورت اصلی آن پرداخت و موفق شد پس از چند سال کوشش شکل اصل آن را به صورت شعرهای شش هجایی بازسازی کند. گویا خود این شکل اشکانی نیز از روی منظومهی دیگری در زمان هخامنشیان سروده شده است.سابقه ذکر نام زریر نیز به دوران هخامنشی بازمیگردد و نخستین بار به شکل زریادرس و توسط نویسندگان کلاسیک درشرح داستان غنایی « زریادرس و اداتیس » به ما رسیده است . نکته جالب در این داستان غنایی ، پیوند آن با شرق ایران است که محل روی دادن وقایع یادگار زریران نیز هست.
از سوی دیگر یکی از نکات جالب در روایت موجود، تاثیر وقایع تاریخی در روند نقل داستان است . بکار بردن عنوان «خیونان شاه» برای ارجاسپ که خصم خاندان گشتاسپی ست، به ظاهر به دورانتدوین نهایی اثر بازمیگردد . به نظر میرسد که روایت در دست، متعلق به دوران بین حکومت شاهپور دوم تا خسرو اول باشد چه ما از تاریخ امیانوس مارسلینوس میدانیم که خیونان در عهد شاپور دوم با او جنگیده و منکوب شدند و البته بعدها نیز به مزاحمتهای خود ادامه دادند. حتی اگر به گفته گیرشمن، هپتالیان را کاست حاکم بر مجموعه قبایل خیون بدانیم لاجرم پیدایش ترکان ایستمی در عهد خسرو اول که منجر به نابودی حکومت هپتالیان گردید را می توان پایان تاثیر گذاری ایشان در مرزهای شرقی ایران دانست. از اینرو تدوین یادگار زریران باید به این بازه زمانی محدود شود. از طرفی از یاد نبریم که در هزار بیت دقیقی که در شاهنامه حفظ گردیده، ارجاسپ از نژاد افراسیاب دانسته شده و این خلط همیشگی ترکان با تورانیان به احتمال قوی از دوران ساسانی سابقه داشته است.
نکته مهم دیگر در خوانش این روایت، تفاوت آن با متن شاهنامه است چه در شاهنامه این اسفندیار است که کینخواه عموی درگذشته خود می شود اما در« یادگار»، فرزند هفت ساله زریر کین پدر میکشد و این خود امری عجیب است. بنظر میرسد که متن روایت شده در شاهنامه از اساس نوتر بوده و بیشتر تحت نظارت موبدان زرتشتی بوده است. حال آنکه متن آمده در یادگارزریران، باید متعلق به سنتی کهنتر و لائیکتر باشد که نقش اول داستان را از قهرمان مزدیسنایی چون اسفندیار گرفته و به کودکی هفت ساله میسپارد تا بنا به آئینی کهن نزدیکترین فرد به قهرمان داستان، کینخواه او باشد.
یادگار زریران بر ادبیات نمایشی ایران نیز تاثیر فراوانی داشته پیش از این از سوگ سیاووش ومراسم «سووشون» و تاثیر آن بر مراسم عزاداری حسین بن علی(ع) صحبت شده است. حال به نظر میرسد که این مراسم آئینی تاثیرات در خور توجهی از یادگار زریران گرفته باشد. میدانیم که بنا به روایت پهلوی، زریر برادر گشتاسپ پادشاه ایران است او پهلوانی است که فرماندهی لشکر بدو سپرده شده و پاسخ نامه ارجاسپ را او به کاتب دیکته میکند و از این نظر با عباس شباهتهای قابل توجهی دارد مرگ او از آنجا که موجب پیروزی نهایی ایرانیان میگردد قابل سنجش با مرگ عباس است که پیروزی معنوی تشیع را با خود به همراه دارد. اما گمان نگارنده بر آنست که بیش از آنکه به جزئیات امر توجه نمود باید به کلیت آئینهای سوگواری در ایران و خاورمیانه توجه نمود. بنظر میرسد آئینهای عزاداری حسین بن علی (ع)که از دوران آل بویه و قرن چهارم هجری در بغداد آغاز گردید (مسکوب،88) تحت تاثیر آئینهای عزاداری پیش از اسلام بوده باشند . و در یک بده بستان فرهنگی و آئینی، مراسم عزاداری اهل بیت پیامبر اسلام بوجود آمده است . مراسم سووشون که ترکیبی از روایت شهادت سیاووش با شهادت امام سوم شیعیان بوده یکی از این بده بستانها بود و تعزیه و پرده خوانی نیز باید از دیگر اثرات این تبادل آئینی به حساب بیایندکه تاثیر زیادی از روایات پهلوی مانند یادگار زریران گرفتهاند. از یاد نبریم که تمامی این داستانها بیش ازآنکه بار مذهبی داشته باشند با عناصر حماسی در ذهن بیننده جای می یابند و تکیه بر واژه« شاهزاده» درعناوین بسیاری از امامزادههای ایران، نشان دهنده همان مفهوم کهن مظلومیت شاهزادگان شهید شدهای چون زریر و سیاووش است که به این سادات قریشی بسته شده است.
ویس و رامین:
ویس و رامین مثنوی ست متعلق به قرن پنجم هجری که توسط شاعری توانا به نام فخرالدین اسعد گرگانی سروده شده . این داستان عاشقانه که بالغ بر 9000 بیت میباشد یکی از جذابترین و در عین حال گستاخانهترین متون ادبی بجای ماندهاست که با هنجارهای فرهنگی بعد از اسلام سنخیتی نداشته و از اینرو همواره موجب جلب توجه محققان به ریشهها و مفاهیم تاریخی و ادبی مستتر در آن گردیده است.
شاعر این داستان عاشقانه، فخرالدین اسعد گرگانیست(حدود 441ه.ق/ 1050 A.D )که بخاطر داستان عاشقانه نام آشنای خود که در 447ه.ق/ 1055 A.D تکمیل شده ، معروف است. او این کتاب را به حاکم سلجوقی اصفهان ، عمید ابوالفتح مظفر بن محمد تقدیم کرددر واقع تمام چیزی که از او میدانیم ریشه در نکاتی دارد که او در شعر خود به آن اشاره کرده است.مانند اینکه او نیز مانند حامی خود از نیشابور آمده و نام او ریشه در انتساب وی به شهر گرگان دارد. او به ملتزمین نخستین سلطان سلجوقی، طغرل پیوست. آنگاه که پس از فتح اصفهان توسط طغرل، عمید ابوالفتح مظفر به حکومت آن شهر منسوب گردید به او نزدیک شد و عمید حامی او گردید . روزی عمید از وی پرسید که از داستان ویس و رامین چه میدانی؟گرگانی پساخ داد که این شعر به پهلویست و غیر قابل درک . نهایتاً عمید، وی را مامور نمود تا داستان را به نظم آورد. گرگانی در دیباچه این کتاب طغرل( احتمالاً به مناسبت فتح صلحآمیز اصفهان و برقراری نظم و قانون در این شهر)، وزیر او ابونصر کندری( که در سال 456ه.ق/ 1064 A.D به قتل رسید)و عمید را ستایش و شعر را به عنوان هدیه جشن مهرگان به حامیاش تقدیم کرده است و در پایان شعر سه پسر عمید را ستایش و آیندهای درخشان را برای ایشان پیشبینی نموده است.( Scott Meisami)
در واقع ما چیز زیادی از گرگانی و کارهای وی نمیدانیم تنها از سه قطعه از کارهای دیگر وی مطلع هستیم( بخشی از یک هجویه، یک غزل کوتاه و یک رباعی) که بر روی هم 15 خط میرسد.ویس و رامین شاهدی از ادبیات پیش از اسلام ایران است و گرگانی را در کنار فردوسی بعنوان یکی از دو شاعر معروف فارسی قرن یازدهم میلادی قرار میدهد. گرگانی همزمان از هر دو منبع مکتوب وشفاهی بهره برده و چنین به نظر میرسد که شعر ترجمه و بازسازی یک اثر پارسی میانه به فارسیست که توسط محققان دیگر صورت گرفته و شاعر آنرا در فرمی زیبا و دلانگیز عرضه داشته است.توضیحات او دربردارنده شباهتهایی با گزارش فردوسی در مورد منابعش در مقدمه شاهنامه است. و ممکن است تحت تاثیر وی قرار گرفته باشد. این داستان پیش از گرگانی وجود داشته و ابونُواس شاعر عرب قرن هشتم به آن اشاره کرده است. گرگانی به زحمت با پارسی میانه آشنا بوده اما اینکه منابع او به فارسی یا پارسی میانه بودهاند مشخص نیست واکثریت محققان بر این عقیدهاند که منابع او محتملاً فارسی بودهاند. محجوب اشاره میکند که اگر چه گرگانی به دشواری درک برخی از اصطلاحات پارسی میانه اشاره میکند اما اشارهای به دشواری درک خط مشکل آن نمی کند که این امر نشاندهنده آنست که چنانچه او از متن مکتوبی استفاده کرده باشد آن متن به خط عربیِ( فارسی دری) نوشته شده بود.
مینورسکی در سلسله مقالاتی که در فاصله سالهای 1943 تا 1962 نوشته ، اعلام نمود که تقریباً به طور قطع میتوان این روایت را دارای اصالتی پارتی دانست. دلایل او به نامهای اشخاص و اماکن جغرافیایی آمده در شعر برمیگشت. او به این نکته توجه نمود که وقایع داستان در مرو - محل سکونت موبد شاه- واقع در شمالشرق ایران و همدان (در داستان «ماه» – به نظر می رسد که آقای دیویس اشتباه میکنند و «ماه» شکل تغییر یافته ماد است که همدان مرکز آن بود) واقع در غرب، روی میدهد. و از فارس که زادگاه ساسانیان است، اثری در داستان نیست. برخی از نام های داستان ریشه پارتی دارند( از قبیل کارن، پدر ویس) . مینورسکی چنین استنتاج نموده که هیچ دورهای از تاریخ طولانی ایران مواد و بخصوص شرایط جغرافیایی همخوان با ویس و رامین را ندارد بجز دوران حکومت پارتیان و سلسله اشکانی. او بعدها پیشنهاد داد تا شعر را مرتبط با شاخه جدیدی از اشراف اشکانی بدانیم که توسط گودرز بنیاد نهاده شد. نام خانوادگی پادشاه مرو، موبد مانیکان، ممکن است به این نکته که او از اعقاب بیژن از خانواده گودرزیان و همسر او منیژه بوده ، برگردد .تاکید بر درون همسری در مقابل برون همسری( ازدواج ویس و ویرو برادرش)که در عشق رامین که برادر موبد شاه است به ویس نمود مییابد از دیگر مشخصات این داستان است برخی از مهمترین موتیفهای این روایت توسط رومانسهای هلنی که در قرون اولیه مسیحیت نوشته شدهاند، اشاعه پیدا کردهاند. Davis))
گرگانی نُرم جامعه را به سُخره میگیردو از خواننده میخواهد که عشاق را سرزنش نکنند او بسیار رک و کمی هرزهنگار است. داستان انعکاسی از آداب و رسوم پیش از اسلام (از قبیل خودوده - xwēdōdah ) را به نمایش میگذارد و این در تضاد با دیگر شاعران قرن 11 میلادی / 5 هجری ، مانند فردوسی است. ویس و رامین حامل شکل کهن برخی از واژگان پارسی و از این حیث یکی از غنیترین منابع موجود است. ( Davis ) که از این میان میتوان به واژگانی چونان دژخیم، دژپسند و دژمان اشاره نمود. این شعر تاثیر بیحدی بر نظامی گذاشت که با وجودی که شالوده غالب آثارش را از فردوسی گرفته اما از نظر فصاحت و شیوه بیان تحت تاثیر گرگانی قرار دارد. این امر بخصوص در خسرو و شیرین قابل مشاهده است که علاوه بر اینکه همانند ویس و رامین در بحر هزج سروده شده توضیحات ستاره شناسانه نظامی در مورد آسمان شب نیز ملهم از روایت گرگانیست. ((Davis
اگرچه هیچ مبحثی از داستان ویس و رامین به رمانس اروپایی تریستان و ایزولد مربوط نمیباشد (نخستین نسخه موجود از این داستان که توسط Broul نوشته شده متعلق به یکصد سال بعد از ویس و رامین است). اما موتیفهای مشترکی در هر دو داستان وجود دارد . که از جمله ایشان میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
قهرمان عاشق زنی میشود که او را به عنوان همسر پادشاه خود همراهی میکند. قهرمان شاعر و شکارچی برجستهایست. نقش مهم خدمتکار زنِ قهرمانِ داستان و عشق دروغین مرد به یک زن دیگر( گُل در ویس و رامین و ایزولت سپید بازو- Iseult white hand – در تریستان و ایزولد). آزمایش با آتش( ور آتش) جهت اثبات گناهکار بودن یا بیگناهی عاشقان. فرار عشاق به منطقه دور از تمدن ( جنگل و سرزمین دیلم) تغییر قیافه عشاق (تریستان به شکل یک جذامی و رامین به صورت زنان).
حتی در مواقعی که تفاوت بین دو داستان وجود دارد، شباهتهایی نیز موجود است. به عنوان مثال :
تریستان برادرزاده شاه مارک است و رامین برادر کوچکتر موبد است اما در داستان دو بار به رامین به عنوان پسر موبد اشاره میشود و یکبار او موبد را پدر خود میخواند. بنا به سنت پارتی رامین میتوانست هم برادر و هم پسر موبد باشد، امری که در اروپا امکانناپذیر مینمود.
اگر چه امکان ارتباط بین این دو داستان توسط اکثر محققان رد شده اما عقیده اکثر نویسندگان امروزی اینست که همسنخیهای ایندو اثر زیاد است . احتمالاً بخشی از موتیفهای ویس و رامین به حماسه تریستان رسیده است. این امکان وجود دارد که دربار سلجوقیان سوریه که به ادبیات فارسی علاقه مند بودند ( به عنوان مثال کتاب فارسی بحرالفواید در قرن 12 میلادی و تحت حمایت ایشان نوشته شد) و ارتباطات گستردهای با صلیبیان داشتند، عامل این انتقال بوده باشند.(( Davis
به نظر میرسد که شخصیتهای ویس و رامین ما به ازای تاریخی نیز داشته باشند در این میان برخی موبد شاه را با مهرداد دوم شاهنشاه مقتدر اشکانی و رامین را با گودرز رقیب سالهای پایانی حیات وی یکی میدانند. برای این مقایسه و همچنین برای تعلق داشتن این داستان به دوران اشکانی دلایلی آورده شدهکه مهمترین آنان عبارتند از:
1- عنوان شاهشاهان: مهرداد دوم نخستین کسی بود که از لقب شاهشاهان برای خود استفاده کرد. در «ویس و رامین» هم برای شاه موبد - برادر رامین و شوهر ویس- لقب شاه شاهان بارها به کار رفتهاست. هرچند پس از مهرداد نیز شماری از شاهان اشکانی از این لقب بهره بردند ولی هیچ یک به اقتدار او نرسیدند.
2- وقوع جنگ با ارمنستان: مهرداد دوم در سال ۱۱۰ پ. م به جنگ با ارمنستان رفت. این موضوع در «ویس و رامین» نیز آمدهاست:
که رامین رفت خواهد سوی ارمن به نخچیر شکار و جنگ دشمن
3- جنگ ایران و روم: در سال ۱۲۲/۱۲۱ پ. م مهرداد دوم به آسیای کوچک و روم حمله میکند و پیروز میشود. در ویس و رامین نیز آمدهاست:
شاهنشه موبد از قیصر خبر یافت که قیصر دل ز راه مهر برتافت
ز بد راهی نهادی دیگر آورد به خودکامی سر از چنبر برآورد
همه پیمانهای کرده بشکست بسی کسهای موبد را فروبست
ز روم آمد سپاهی سوی ایران بسی آباد را کردند ویران
در ادامهٔ داستان هم شرح داده میشود که شاه از تمام شهرها لشکری آماده میکند و به نبرد با رومیان میرود و پیروز باز میگردد.
4- لقب ساتراپ ساتراپها: در نقش برجستههای بیستون، نقش برجستهای از مهرداد دوم وجود دارد که ۴ تن از ساتراپهای محلی در برابر وی قرار دارند. یکی از این افراد همین «گودرز» است که به عنوان ساتراپ ساتراپها، یعنی مسئول تمامی ایالات در پیشاپیش ساتراپهای محلی قرار گرفتهاست. در «ویس و رامین» میخوانیم که «رامین» برای فراموشی «ویس» از شاه میخواهد که او را سپهبدِ ماهآباد (ایالت ماد) کند، که شاه در استقبال از این پیشنهاد حکمرانی گرگان و ری و کوهستان را نیز به رامین میسپارد. در ادامه نیز روشن میشود علاوه بر این مناطق بر مناطق دیگری نیز حکم میراندهاست:
بگشت او گرد مرز پادشاهی گرفته رای فرمانش روایی
نشسته با سپاهی در سپاهان که بود از مرزها بهتر سپاهان
ز گرگان تا ری و اهواز و بغداد بگسترده بساط رامش و داد
5- استقلال از شاهنشاه: رامین با رسیدن به قزوین دیگر از شاهنشاه اطاعت نمیکند و خود را پادشاه میخواند. گودرز نیز در سال ۹۱ پ. م از فرمان مهرداد دوم سرپیچی میکند و خود را شاه ایران میخواند. جالب است که رامین بر پایهٔ «ویس و رامین» در مناطق غربی ایران قرار میگیرد و گودرز نیز در مناطق غربی ایران بودهاست.
6- لقب خورشیدشاه: یکی از القاب مهرداد دوم، خورشید بودهاست که او را «خورشیدشاه» نیز میخواندهاند. در «ویس و رامین» نیز چنین آمدهاست:
ز یک سو زن مرا دشمن گرفته وزو خورشید نام من گرفته
7- پایتخت: پایتخت شاهنشاه(موبدشاه) در «ویس و رامین» شهر مرو در ۳۰۰ کیلومتری عشقآباد میباشد و پایتخت مهرداد دوم نیز در شهری به نام «نیسا» در نزدیکی عشقآباد امروزی بودهاست که امروزه ویرانههای آن باقیست. پس میتوان پذیرفت که مراد شاعر از شهر مرو، همان شهر نیسا بودهاست.
دیگر دلایل: شرح ویژگیهای دژ اشکفت دیوان در «ویس و رامین» نشان میدهد که این بنا بسیار مستحکم و استوار بودهاست و میتوانیم زمان کاربری این بنا را با عصر مهرداد دوم منطبق کنیم. در «ویس و رامین» از روابط میان دربار ایران و دربار چین سخن گفته میشود که در زمان مهرداد دوم نیز چنین روابطی وجود داشتهاست.
تطابق زایچه: از جملهٔ محکمترین دلایل پیرامون این موضوع زایچهٔ (جدول یا شرح محل ستارگان که بیشتر به مناسبتهایی ویژه چون زایش، مرگ و یا وقوع جنگی ثبت میشدهاست.) است که در کتاب «ویس و رامین» آورده شدهاست و بیانگر زمانی است که شاه برای نخستین بار با ویس دیدار میکند، که با دانش ستارهشناسی امروز و با بررسی وضعیت آسمان در فاصلهٔ سالهای ۲۴۷ قبل از میلاد تا پایان دورهٔ ساسانیان و حتی زمان زندگی فخر الدین اسعد گرگانی، تنها میتوان به یک حالت منطبق با نشانههای زایچهٔ کتاب «ویس و رامین» برخورد کرد و این تاریخ هم برابر با ۱ جولای ۱۱۶ پ. م میباشد و این درست همان زمانی است که مهرداد دوم در ایران پادشاهی میکرد
کتابشناسی:
1-آسانا، منوچهر جی جاماسپ. 1371. متون پهلوی. گزارش : سعید عریان. تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
2- دادور، ابوالقاسم و نگار بوبان. 1386. "عناصر اسطورهای در منظومه درخت آسوریگ." نشریه هنرهای زیبا. شماره 32 : 118-109
3- عبدی، لیلا. 1385." نقد تطبیقی ویس و رامین و خسرو شیرین: شباهتها و تفاوتها." ادبیات داستانی شماره 103: 79-70
4- فرنبغ دادگی.1369. بندهش. گزارنده: مهرداد بهار. تهران: انتشارات توس
5- ماهیار نوابی، یحیی. 1363. درخت آسوریگ. تهران: سازمان انتشارات فروهر
6- مسکوب، شاهرخ. 1357. سوگ سیاوش (در مرگ و رستاخیز). تهران: انتشارات خوارزمی
7- معتمدی، منصور.1390." قصه میش و رز: منظومهای فارسی- عبری به شیوه درخت آسوریگ." نشریه ادب و زبان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان. دوره جدید : شماره 30( پیاپی27)
8- Boyce, mary. 1987. AYĀDGĀR Ī ZARĒRĀN. Encyclopædia Iranica. 9- Davis, Dick. 2005. VIS O RĀMIN. Encyclopædia Iranica.
10- Scott Meisami, Julie. 2002. GORGĀNI, FAḴR-AL-DIN ASAAD
Encyclopædia Iranica.
11- Tafażżolī, Aḥmad. 1995. DRAXT Ī ĀSŪRĪG. Encyclopædia Iranica.