تاریخ و باستان شناسی سغد (از دانشنامه ایرانیکا)
سغد ناحیهای است ایرانی زبان در آسیای مرکزی که از آمودریا در جنوب تا به سیر دریا در شمال امتداد داشته و مرکز آن درههای زرافشان و کشک دریا (Kaška Daryā.) است. اما این توصیف که مناسب دوران آغازین ]تاریخ آن[ است، در طول زمان تغییر نمود.آن قسمت از سغد که شامل ساحل راست قسمت فوقانی مسیر آمودریا تا ترمز بود به باکتریا پیوست درحالیکه گسترش به سمت شمال کولونیهای سغدی که در ابتدای قرون وسطی صورت گرفت، موجب گردید تا در میانه قرن هفتم میلادی یک زائر چینی، سغد را به معنی تمامی منطقه مابین دریاچه ایسیک کول (Issyk Kul) واقع در قرقیزستان شرقی تا آمودریا بداند (Xuanzang, tr. p. 26). نام سغد / ال سغد (Soḡd/al-Ṣoḡd)، پس از قرن نهم منحصراً به منطقه روستایی بین سمرقند و بخارا اطلاق گردید (Ebn Ḥawqal, p. 492; on Sogdian geography, see Barthold).
دوره پیش از هخامنشی (Pre-Achaemenid)
سغد تا پیش از ورود اقوام ایرانی به آسیای مرکزی حداقل دو مرحله شهرنشینی را تجربه کرده بود نخستین مرحله در هزاره سوم تا چهارم بیش از میلاد در سرزم (Sarazm) رخ داد که در شهری حدوداً 100 هکتاری، که از زیر خاک درآمده، کشاورزی مبتنی بر آبیاری و فلزکاری مشاهده گردیده (Isakov) که نشاندهنده اهمیت و میزان ارتباطات با تمدن سیحون و مناطق دوردستتری مانند بلوچستان است. مرحله دوم در قرن 15 قبل از میلاد در کوک تپه (Kök Tepe) واقع در کانال بولونگور (Bulungur canal) در شمال رود زرافشان آغاز گردید. اینجا، مکانیست که قدیمیترین مواد باستانشناسی متعلق به عصر مفرغ بدست آمده که] بکار گیری آنها[ در سراسر عصر آهن و تا هنگام ورود اقوام ایرانی زبان از شمال و تشکیل گروه (جمعیت) سغدی ادامه یافته است. این مرحله با ظهور سمرقند رو به زوال نهاد (Rapin, 2007). سغد پیش از هخامنشی، در اوستای متاخر (مثلاً در فصل یک وندیداد) گَوَ (Gava) نامیده شده و گفته شده که محل سکونت سغدیان است.
دوره هخامنشی (Achaemenid period)
کوروش کبیر در حدود سال 540 قبل از میلاد سغد را فتح کرد. او تا سیردریا که در آنجا شهر کوروپولیس (Kyreschata) را بنا نمود، پیش رفت. سایت کورکث (Kurkath) به عنوان دورترین حد گسترش شاهنشاهی ایران در جهت شمال شرقی شناخته میشود. احتمالاً نخستین باروی اصلی سمرقند در دوره هخامنشی ساخته شد (Bernard, PP.334-37) و از آن پس سغد بعنوان یک ایالت مرزی دور به شاهنشاهی هخامنشی پیوستBriant, pp. 764-74, tr. pp. 743-54) ) و تا زمان فتح ]شاهنشاهی هخامنشی توسط[ اسکندر در سال 329 قبل از میلاد بعنوان جزیی از آن باقی ماند. هیچ ساتراپی برای سغد شناخته نشده و اسناد آرامی که جدیداً در باکتریا کشف شدهاند آنچه را که قبلاً از فهرست ساتراپیها می دانستهایم، یعنی اینکه سغد از باکتریا اداره میگردید را تایید مینمایند (shaked). این ناحیه که بخشی از سربازان شاهان هخامنشی، کارگران و سنگ های نیمه گرانبها (لاجورد، عقیق سرخ یا لعل) را برای کارگاه های قصر فراهم می نمود (Vallat; La Vaissière, 2005, pp. 18-19) در جوامع و آداب و رسوم شاهنشاهی ادغام گردید و گروه های نفی بلد شده در آن اسکان داده شدند (as the Branchids; see Briant, p. 447). قواعد و اسلوب اداری به ارث رسیده از بابل با وجود گذشت بیش از هزار سال از سقوط شاهنشاهی هخامنشی، همچنان در قرن هفتم میلادی در سغد بهکار گرفته میشدند. (Sims-Williams, 1991) در آغاز این عصر، خط سغدی از الفبای آرامی تهیه گردید (Gharib, 1995, p. xxviii). خط بخارا بسیار شبیه (خط) پارتی بود. (Livshits, Kaufman, and D’yakonov)
در آنزمان سغد، همانند اقتصادش، مرز شمالی جهان متمدن بود و در تماس دائمی با چادرنشینان استپ قرار داشت. جامعه سغدی، جامعه ای کشاورز مبتنی بر آبیاری خاک رُس بسیار حاصلخیزی بود. نام یکی از کانال های اصلی آب در ازبکستان، موسوم به درگوم (Dargum) به زبان ایرانی باستان تعلق دارد و سابقه آبیاری در مقیاسی وسیع احتمالاً به هزاره دوم پیش از میلاد باز میگردد. رودخانههایی که از کوه های جنوبی و شرقی جریان داشتند آب مورد نیاز را تامین میکردند. چادرنشینان، کورگان های(kurgan) خود را در اطراف واحهها میساختند و به نظر میرسد که مبادلات اقتصادی، محصولات دامی در قبال محصولات کشاورزی، ایشان قابل توجه بوده است.
دوره یونانی (Greek Period)
فتح سغد که تحت امر بسوس (ساتراپ باکتریا که بعد از قتل داریوش سوم خود را شاهنشاه اعلام کرد) قرار داشت، برای اسکندر مشکل بود. او توسط نجیب زادهای سغدی به نام اسپیتامنس (Spitamenes) باسکاها و ماساگتها متحد شد. میزان فتوحات ]اسکندر[ موجب افزایش مشکلات جغرافیای تاریخی میگردد (برای شناسایی جنبش های سغدی، باکتریایی و نائوتاکا رجوع شود به Grenet & Rapin, 2001) وبه ما این امکان را میدهد تا متوجه نقش چادرنشینان گردیم. با این وصف آنها اطلاعات کمی از خود سغد به ما میدهند. جانشینان اسکندر تسلط بر این منطقه را تا سال 247 پیش از میلاد حفظ کردند. سپس فرمانروایان یونانی باکتریا که از اخلاف کولونی نشینان یونانی محلی بودند استقلالشان را حفظ کردند و چنانکه از گردش سکه ها بر میآید تا حدود ساالهای 130 – 140 پیش از میلاد تمامی سغد را تصرف خود داشتند (Grenet, 2004, pp. 1056-58).
یونانیان نخستین سکه های واقعی را در سغد ضرب کردند چراکه دریکهای هخامنشی تقریباً بطور کامل در سغد غایب بودند. برخی از انواع سکه های غش دار (degraded) یونانی تا قرن پنجم میلادی در سغد بکار میرفت (Zeimal, 1983; Rtveladze, 1984). از نظر باستانشناسی، دیوارهای سمرقند علائم واضحی از بازسازی یونانی را نشان میدهند (Bernard) و انبار ارزن پادگان یونانی در آکروپولیس یافت گردیده است.
کانگجو (Kangju)
تاریخ 500 سال بعدی سغد بسیار مبهم است. اساساً هیچ اطلاعی در باره این دوره سغد به غیر از آنچه که در منابع چینی آمده، در دست نیست (Shiratori; initial description, unnamed, in the Shiji, 123.3174, tr. Watson, p. 245; then under the rubric Kangju Hanshu, 96A.3891-4, tr. Hulsewé, pp. 123-31; Hou Hanshu, 88.2922, tr. Chavannes, 1907). در حدود 130- 160 پیش از میلاد این منطقه توسط امواج گوناگونی از چادرنشینان مهاجر شمالی که سکاهای ایرانی زبان یا یوئهژی (Yuezhi) ] در منابع[ چینی بودند، درنوردیده شد. در قرن اول پیش از میلاد بیشتر سرزمین سغد، بخشی از یک دولت بزرگتر چادرنشین گردید که کانجگو Kangju در میانه سیر دریا، مرکز آن بود. به عبارت دیگر امیرنشینهای یوئهژی ((Yuezhi و سپس امپراتوری کوشان بخش جنوبشرقی سغد را (جنوب کوههای حصار) به خود منضم کردند که از آن پس از حوزه سغد جدا و به باکتریا ملحق گردید. سپس تجارت در مقیاس کوچکتر سغدی به تقلید از عملیات بازرگانی که در مقیاس وسیعتری در باکتریا صورت میگرفت توسعه یافت. به نظر میرسد در حالیکه فعالیتهای اقتصادی محدود به کشاورزی بود فعالیتهای هنری در سطحی بیشتر از حد متوسط صورت می گرفت (Grenet, 1996). گمان میرود دولت کانگجو سریعاً به یک کنفدراسیون تبدیل گردید. متون چینی به پادشاهیهای کوچکی که اجزا آنرا تشکیل میدادند، اشاره میکنند که suye یا سغد از جمله ایشان بود. ( Hanshu, 96A.3894). یک کتیبه سغدی (متعلق به قرون اول تا سوم بعد از میلاد) که اخیراً از یک قلعه نظامی در کولتوب (Kultobe) قزاقستان کشف شده و به عملیات نظامی شهرهای اصلی سغد بر علیه چادرنشینان شمال اشاره دارد، وجود این تشکیلات کنفدراتیو را تائید مینماید. (Sims-Williams and Grenet, 2006; Sims-Williams et al., 2009).
ما دریافت درستی از چگونگی تفسیر کتیبه شاپور اول (سطر های71-241) در کعبة زرتشت واقع در نقش رستم در استان فارس نداریم. این کتیبه محدوده مرزهای شاهنشاهی او را کش (Keš)، سغد (Sughd) و چاچ (čāč) ذکر کرده است. در پایان این دوره سلسله مراتب شهرها در سغد دچار تغییر گردید. در دره رود کشک دریا (Kaška Darya) در جنوب، نسف (Nasaf) تسلط داشت (سایت ارکوگان : Sulejmanov) در صورتیکه در شمال و در نزدیکی سیردریا شهر کانکا (Kanka) حائز این برتری بود (Buriakov, 1982, Idem, 1991) بین ایندو سمرقند قرار داشت که مساحت آن به مساحت 220 هکتاری که در دوره یونانی اشغال کرده بود، کاهش یافته بود. (Grenet 1996) واحه بخارا به نظر می رسد که به دور یک شهر مرکزی سازمان یافته بود اگرچه پیکنت (Paikend- Paykent) از گذشته وجود داشت. (Gorodishche Paykend; on Paykent see the excavation reports Raskopki v Paykende since 2000).
تهاجمات چادرنشینان (The Nomad Invasions)
چندین متن چینی و بیزانسی، به طور مستقل، ورود موجی از مهاجمان شرقی به آسیای مرکزی را در نیمه دوم قرن چهارم میلادی تصدیق میکنند.آنها از نظر سیاسی با هونهایی مرتبط بودند (See Xiongnu) که در همان زمان به اروپا حمله کرده بودند (La Vaissière, 2005b) چندین دودمان یا گروه قبیلهای از پی یکدیگر در راس این قبایل چادرنشین قرار گرفتند.که مهمترین آنها در سغد، خیونان (Chionites)، کیداریان (بعد از سال 437 میلادی - Kidarites) و هباطله (Hephthalites ) (مشخص نیست بعد از 479 یا بعد از 509 میلادی؛ (La Vaissière, 2007 بودند.
با توجه به ]شواهد[ باستانشناسی، ما میتوانیم ظهور برخی ویژگیهای جدید را در قرن چهارم مشاهده نمائیم که میتوانیم آنها را به طور مشروعی به این تحولات سیاسی اختصاص دهیم. به نظر میرسد که اتلاف یکجانشینان و چادرنشینان محلی که در حاشیه واحهها با یکدیگر زندگی میکردند، به پایان رسیده بود. از سوی دیگر در لایه های باستانشناسی مربوط به این دوره، در کنار اشکال محلی که بکارگیری آنها ادامه یافت، سرامیک تزئین شدهای ظاهر می شود که در دورة پیشین مشخصه ناحیه سیردریا بود.این نکته نشان میدهد که جمعیتی از ساکنان سیردریا، تحت فشار چادرنشینان به سغد پناه آوردند. یا اینکه ایشان به سرزمین زراعتی آمدند که جمعیت تقلیل یافته آن، بخشی از آن را ترک کرده بود و این ]مهاجران[ ظروف خود را نیز با خود به همراه آوردند. (Buriakov, 1991) کانکا رو به زوال نهاد.
توسعه شهری و کشاورزی (Agricultural & Urban Development)
با سپاس از این پناهندگان، سغد پس از تخریب اولیه به شکل غیرقابل انکاری دستخوش تغییرات بزرگی در کشاورزی قرون پنجم و ششم میلادی گردید و جمعیت آن به شکل قابل توجهی رشد نمود.
بیش از 75% سایتهای جنوب سمرقند به این دوره مربوط میگردند که تعداد زیادی از آنها قبلاً متروک بودند. در داخل دره باتلاقی زرافشان، منطقه اشتیخن (EšTiķan) مسکونی شد و زمین مورد استفاده قرار گرفت. مشابه همین امر در واحه نسف اتفاق افتاد (Sulejmanov, pp. 83-86, "Erkurgan" ). در قرن ششم میلادی مساحت 22 کیلومتر از حاشیه غربی واحه بخارا، که در قرن اول میلادی تحت تأثیر پیشروی بیابان قرار گرفته بود، توسط آبیاری فتح گردید. (Shishkin, PP.19-31). بدین گونه سغد سریعاً و در مدت یک قرن و نیم، تبدیل به منطقه پرجمعیتی گردید که جمعیت آن از آبادانی زمینهای کشاورزی جدا شده از استپ و باتلاقها و احیای بیابانها بهرهمند شده بودند.
در همان زمان شبکه شهری با ساخت شهرهایی جدید بطور اساسی دچار تغییر و تحول گردید این شهرها غالباً در مکانهای قدیمیتری مانند دره زرافشان ، بخارا و پی کنت (Payjent) ساخته شدند و پنجیکنت (Panjikant) بر مبنای طرح هیپودامیان (شهری با محدوده چارگوش و شبکهای از خیابانهای مستقیم - Hippodamian) توسعه یافت؛ سدههای چهارم تا ششم دوران اوج نسف "ارکورگان" (Nasaf “Erkurgan”) است که مساحتی بالغ بر 150 هکتار داشت و بی شک بزرگترین شهر سغد در آغاز قرن پنجم بود.
این رشد ابتدا در سمرقند و سپس در پنجیکنت مطالعه گردید. شهر پنجیکنت که در 50 کیلومتری شرق سمرقند قرار دارد و محل برخی از قابل توجه ترین کاوشهای باستان شناسی در سغد است در میانه قرن پنجم میلادی تاسیس گردید. شهر بسیار سریع رشد کرد بهطوریکه دیوارهای آن موجب محصور شدن بیش از حد آن میگردیدند. در پایان قرن، باروی جدیدی که از طرح اصلی چارگوش آن جدا شده بود حومه شهر را در بر گرفت به طوری که منطقه ضمیمه شده به شهر از 8 هکتار به 5/13 هکتار افزایش یافت. شهر با نرخ ثابت کمتری تا پایان قرن هفتم به رشد خود ادامه داد.در این زمان یک بازار کوچک در خارج از بارو و در جانب شمال شرقی و یک محله کارگاهی در سوی جنوب ساخته شد (Raspopova, 1990; on the recent excavations see Marshak and Raspopova, 1999-2006). سمرقند در نیمه دوم یا در پایان قرن پنجم، به ارگ مرتفع خود و یک رشته دیوار درونی میبالید. یک قرن بعد تمامی سطح شهر مجدداً اشغال شده بود و دیوارهای جدیدی که 218 هکتار را به شهر ضمیمه مینمود در مکان دیوارهای قدیمی ساخته شد. (Shishkina; Belenitskiĭ, Bentovich, and Bol’shakov, p. 220; Grenet, 1996; idem, 2004). سمرقند از یک دیوار بزرگتر که از بخشی از «واحه» به مساحت 20 کیلومترمربع حفاظت میکرد نیز بهره میبرد. در پیکنت که در سوی دیگر دره زرافشان قرار داشت دیوار منطقهای به مسلحت 330 مترمربع در یک سوی شهر 11 هکتاری را به ارگ کهن متصل مینمود بدین ترتیب در این دوره، سغد به مرکز اصلی ثروت کشاورزی و جمعیت در آسیای مرکزی تبدیل شد.
میراث باکتریایی
در تضاد با فرهنگ هنری ضعیف دوره قبلی، توسعه شهری سغد که پیشتر به آن اشاره شد با توسعه هنریی که از طریق چندین ویژگی با باکتریای قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم مرتبط بود، مطابقت مییابد. نخستین نقاشی های دیواری در پنجیکنت به شدت شبیه آخرین نقاشیهای دلبرجین (Delbarjin) در باکتریا است (Marshak, in Azarpay, p. 50) معماری و طراحی شهری نیز از نمونههای باکتریایی تقلید کرده و به میزان زیادی از ایشان الهام گرفتهاند. (Grenet, 1996; Semenov, 1996) نهایتاً اسامی مکانهای (Toponyms) باکتریایی، به ویژه شهر کوشانیا (Košāniya) که بین سمرقند و بخارا واقع شده بود، در سغد ظاهر گردید. این تاثیر شاید ناشی از حضور پناهندگان باکتریایی و همچنین مهاجرت صنعتگران به سغد تحت کنترل کیداریان باشد که پیش از آنکه از جنوب رانده شوند این دو ناحیه را برای مدتی متحد کرده بودند. نخبگان شهری که در آن دوره در سغد ظاهر گردیدند شیوه های زندگی و سلیقههای مهذبی را به ارث بردند که به مدت طولانی در هند و امپراطوری کوشان بسط یافته و تا دوره کوشانی- ساسانی تداوم یافته بود.
گسترش به سمت شمال (Northward Expansion)
نتیجه منطقی اقتصاد پویای سغد، گسترش حاکمیت سغد به جانب شمال و انتشار فرهنگ سغدی در طی قرن پنجم در منطقه چاچ بود. بنابراین ضرب سکه، پیکرنگاری و فرهنگ ادبی این ناحیه با سغد مربوط گردید (Rtveladze, 2006; Filanovich, 1983; idem, 1991; Buriakov, 1982; idem, 1991).
فرهنگ سغدی در سمیرچیه (Semirechye) که شهری در شمالشرقی چاچ بود نفوذ بیشتری داشت. سغدیان تا پیش از قرن ششم میلادی روند شهرنشینی ابتدایی در کوهپایههای تیان شان (Tianshan) تا دریاچه ایسیک کول (Issik Kul) را آغاز نکردند ( Baypakov, 1986, idem, 1992). در هر صورت این مرحله کاملاً با آنچه که در چاچ مشاهده گردید متفاوت بود و آنرا بعنوان مرحلهای از کولونی سازی و توسعه یکجانشینی و فرهنگ شهری به سوی شمال می دانند. نرشخی تفسیر سیاسی از تاسیس شهر جموکت (Jamukat) به دست می دهد. (Naršaḵi, p. 9, tr. p. 7) بنا به گفته او کولونی های سغدی سمیرچیه مطمئناً توسط نجبای سغدی بنیاد نهاده شد. حفریات سویاب (Suyāb) (امروزه آک بشیم (AK-Beshim) نامیده میشود) و نواکت (Navāket) (اینک در قرقیزستان واقع شده و کراسنایا رچکا (Krasnaya Rechka) نامیده می شود) رشد شهرها را به دور قلعه ای که با نقشه سغدی ساخته شده است آشکار می کند. اما تاریخ تکامل و توسعه این شهرها هنوز بخوبی مشخص نشده است. در نواکت، شهری که به خاطر دیوارهای طولانی اش که مساحت 20 کیلومتر مربع را دربرگرفته (به اندازه سمرقند) شایان توجه است. می توان باقی مانده سیستم آبیاری و خرابههای شهریی که محدوده ای 100 هکتاری را پوشاندهاند، پیدا نمود (Krasnaya Rechka i Burana, pp. 69 ff) به نظر می رسد که جمعیت ساکن در آن از همان ابتدا شامل تجار، کشاورزان و جنگاوران بود. هیچ چیزی در شیوه های تجاری این دوره وجود ندارد که بتواند توالی مراحل در چنین فواصل زمانی کوتاهی را توضیح دهد. انتخاب مکانها نشان میدهد که آنها ابتدا زیستگاه های کشاورزیی بودند که توسط زمینداران در زمینهای بکر ایجاد گردیدند.
سغدیان و ترک ها (Sogdians and Turks)
هنگامی که امپراتوری هباطله در سال 560 بین ساسانیان و ترکان تقسیم شد. سغد تحت حاکمیت ترکان قرار گرفت و برای یک قرن و نیم در دست ایشان باقی ماند. مدت زمانی این حاکمیت، اسمی بود اما عموماً این کنترل به شکل نسبتاً مستقیمی از سمیرچیه که محل استقرار خاقان های(ḵāqān) ترک غربی بود و اُک (OK به معنای تحت اللفظی 10 تیر پیکان) و تورگش (Turgesh)که محل استقرار جانشینان ایشان بود، اعمال می گردید. سلسله چینی تانگ، پس از آنکه نخستین امپراتوری ترک را در میانه قرن هفتم در هم شکست، ادعای حاکمیت بر سغد نمود. اگرچه آنها سمیرچیه را کنترل می کردند اما سربازانشان هرگز نتوانستند به جنوب تاشکند برسند. پس از آن، هم آمیختگی و امتزاج واقعی سغدی- ترکی به ویژه در سطح نخبگان بوجود آمد که ناشی از ازدواج با یکدیگر، پذیرش متقابل آداب و رسوم همدیگر، پیکرنگاری ترکیبی و غیره بود و ما قادر به مشاهده پیدایش یک تمدن بینابینی (mid civilization) در سده های ششم و هفتم در بین طبقات حاکم هستیم.
همکاری و مشارکت سغدیان در امپراتوری ترکان مهم و قابل توجه بود. که بطور مسلم، نخستین و مهمترین شان نوشتن است. در واقع الفبای سغدی که به تدریج با آواشناسی ترکی سازگار گردیده بود در سراسر تاریخ ترک ها و سپس اوبغورها برای نوشتن متون ترکی استفاده گردید. امروزه نیز الفباهای مغول و منچو اخلاف دور الفبای سغدی به حساب می آیند. علاوه بر این نخستین متنهای امپراتوری ترک که به سغدی نوشته شده بودند مانند کتیبه بوگوت (bugut)، که قدیمیترین ایشان است، مربوط به ربع پایانی قرن ششم (Kliashtorny and Livshits; 1972, Bazin 1975) هستند. نقش سغدیان در امپراتوری ترک به مقامات دولتی منحصر نمیگردید. سغدیان فراوانی در امپراتوری ترک شرقی که مرکز آن در مغولستان بود، حضور داشتند که به تمامی شهرهای بزرگ آسیای شرقی گسترش یافتند. ((see East Iranians in China; La Vaissière, 2005a, pp. 199-224
سازمان سیاسی و اجتماعی (Political and social organization)
سغدِ سده های ششم تا هشتم را بخوبی از نوشته های چینی، مدارک سغدی بدست آمده از کوه مغ (بایگانی شاه پنجیکنت که در 722 میلادی پنهان گردید؛see MOUNT MUGH; Livshits 1962; Bogoliubov and Smirnova, 1963; Grenet and La Vaissière) و روایات فتوحات اعراب میشناسیم. سمرقند که در نیمه دوم قرن هفتم میلادی بزرگترین شهر]سغد[ بود و شاهزاده آن ادعای عنوان شاهی (ملک Malek، اخشیدeḵšid ) را داشت، توسط امیر نشینهای مستقل فراوانی مانند پنجیکنت، کبودان ، بخارا، کش و اشتیخن احاطه شده بود که سفرای خود را به دربار چین میفرستادند. وگاه گاهی لقب شاهانه افشین Afšin را برخود می نهادند (مترادف ایدئوگرام MR,Y).آنها سکه نیز ضرب می کردند (Smirnova, 1981; Zeimal, 1983; idem, 1996). این امیرنشینها خود زیر نظر تعدادی فرمانروا (Xuf- خوف) دسته بندی شده بودند. شاه سمرقند در بین این شاهزادگان چیزی بیش از شخص اول در بین همگنان (Primus intes Pares) نبود بخصوص جانشینی دودمان سلطنتی واضح نبود. (درباره نام ژائوو Zhaowu که در متون چینی به ایشان داده شده رجوع نمائید به .(Yoshida, 2003به نظر می رسد که جمعیت شهری به قدرت سیاسی واقعی دست یافته بود چنانکه در پیکنت، شهر بازرگانان، و در پنجیکنت و یا چاچ هیچ نشانی از اشرافیت دیده نشده است.بهطوریکه در پنجیکنت پلی بهنام اجتماع (Nāf) اجاره داده میشود و به نام اجتماع (Nāf) سکههایی در چاچ ضرب می شوند. از سوی دیگر بنظر میرسد که در تضاد با زندگی تجاری و بازرگانی، حوزههایی وجود دارند که بطور مطلق در اختیار خوف (Xuf) هستند (Yakubov). خوف (Xuf) اجاره های املاک خود را به شهر می فرستادند که در آنجا ]بنگاه های[ خود را تاسیس کرده و از جمعیت قابل توجهی از صنعتگران و تجار حمایت میکردند Raspopova, 1990 ; idem, 1993) ).
فرهنگ و مذهب ( (Culture and religion
مقدار اندکی از فرهنگ سغدی شناخته شده است. تنها مجموعه متون سغدی که در سغد کشف شده از کوه مغ بدست آمده و ادبی نیست. یگانه متن ادبی که بدست آمده، پاره ای از حماسه رستم به زبان سغدی است که در چین یافت گردیده (Sims-Williams, 1976, pp. 54-61). اما به شکل غیرقابل مقایسه ای پیکرنگاری غنی تری را در دست داریم. تعداد زیادی نقاشی دیواری در پنجیکنت یافت شده که با اکتشافات ورخشا (Varaḵša)، سمرقند و شهرستان šahrestān)) تکمیل گردیده اند.سه گونه ]نقاشی دیواری[ شناخته شده است:
1- الهی، با بازنمایی بسیار استادانهای از تعداد زیادی از خدایان سغدی که بسیاری از ویژگیهایشان از سنت پیکرنگاری هندی به وام گرفته شده است.
2- قهرمانانه، با مجموعه داستانهایی از مبارزات حماسی از قبیل رستم و قهرمانان دیگری که اطلاعات مربوط به آنان از بین رفته است.
3- نهایتاً حکایات اخلاقی با تصاویری از پنچه تنتره (Marshak and Raspopova, 1987; idem, 1990; Marshak, 2002) همچنین یک نقاشی سیاسی نیز وجود داشت (Compareti and La Vaissière). نقره کاران سغدی این پیکرنگاری ارزشمند را آراستهاند (Marschak, 1986).
از نظر مذهبی، سغد در فراسوی سپهر زرتشتیگری ایرانی قرار داشت و تحت تأثیر نسخه اصلاح نشده ای از آئین زرتشتی بود که هرگز در آن اهورامزد به جایگاه برتر دست نیافته بود و تعدد خدایان مزدایی ادامه داشت (در مورد شیوه های مراسم تشییع جنازه رجوع نمایید به Grenet, 1984). خدای اصلی نانا (Nana) بود که از بابل به میراث رسیده بود (Grenet and Marshak). بنظر میرسد که از نظر بصری مذهب سغدی فاقد آتشکده و معابد بی پیرایه ایران بود و آنقدر با آئین زرتشتیتفاوت داشت که ناظران چینی معاصر به آنها به عنوان دو دین متفاوت مینگریستند . همچنین ردپاهایی از مسیحیت نسطوری و بوداییگری در پنجیکنت دیده شده است. با وجودیکه هیئتهای تبلیغی(میسیونرها) سغدی بودایی از آغاز قرن سوم در جوامع مهاجر سغدی وجود داشتند، به نظر میرسد که مذهب بودایی تا دیرهنگام (قرن ششم؟) در سغد برپا نگردید. مانویت نیز در آغاز قرن ششم میلادی توسط سغدیان در چین گسترش یافت. (La Vaissière, 2005c)
غلبه عرب (Arab conquest)
پس از چندین یورش بدون دست آوردهای پایدار، ارتشهای عرب تحت فرماندهی قتیب بن مسلم در سال 705 میلادی شروع به فتح سیستماتیک سغد نمودند. سمرقند در 712 سقوط کرد (Gibb). شکست شورشیان سغدی در سال 722 (تسخیر خجند (Khojent) و کوه مغ) نشانه پایان مرحله اول فتوحاتی بود که قدرت اعراب را تا سیردریا گسترش داد (Grenet and La Vaissière). بدنبال آن دو دهه دشوارتر پیش آمد که گاهی اوقات در طی آن، تمامی مناطق فتح شده از دست فرماندار خراسان خارج می گردید. نصربن سیار موفق به برقراری صلح با اشراف سغدی و متحدان ترک (Turgesh) ایشان گردید. نهایتاً ابومسلم خراسانی با پایان وحشیانه و کشتن یک نفر از هر 10 نفر آخرین امید بیهوده استقلال را از بین برد(Karev, 2002) . با این حال وضعیت تثبیت نشده بود بسیاری از شورشها به طور همزمان در شرق ایران رخ داد. به ویژه در سغد که هاشم بن حکیم (که به المقنع معروف است) شورش نمود. (Sadighi,p. 163-186; Naršaḵi, pp. 89-104, tr. pp. 65-76; Barthold, pp. 199-200; Browne, I, pp. 318-23) نهایتاً این وضعیت تا پس از شورش قرن نهم رافع بن لایط در سمرقند،که از اخلاف نصربنسیاربود، تثبیت نگردید. بخصوص سربازگیری توسط مامون و معتصم، اشراف سغدی را به خدمت خلیفه درآورد (La Vaissière, 2007b)
زوال هویت سغدی (Loss of Sogdian identity)
بطور کلی به نظر می رسد که زوال هویت سغدی یا ترجیحاً درآمیختن آن با جهان فارسی زبان مسلمان، با سرعت بسیاری روی داده باشد اما این روند بنا به طبقه اجتماعی متفاوت بوده است.منابع اسلامی تمایل به غلو و دست بالا گرفتن سرعت و گستره این تغییر و تحول دادند و ما دلیل خوبی داریم تا به آن شک کنیم
شاهد مثال دقت فهرست مساجد یا سنتگرایان ارائه شده در کتاب « ]القند[ فی ذکر علماء سمرقند » نوشته نسفی است که حاکی از به تصویر کشیدن جامعه ای محلی است که به شکل گسترده ای در قرن هفتم، یعنی مدت زمان کوتاهی پس از فتح (اعراب) اسلامی گردیده بود (Weinberger; Paul) وهدف از آن تاکید بر تعصبات مذهبی شهری، بخصوص بخارا است. درحالیکه واقعیت تاریخی به احتمال بسیار زیاد کاملاً متفاوت بود. در پنجیکنت، اگرچه شهر از دهة 760 اشغال شده بود، حتی یک مسجد هم یافت نشده است. در سمرقند اولین مسجد شناسایی شده در یافته های باستان شناسی مربوط به 770 است. قدرت عرب در ساخت و سازهای عمده در شهر سرمایه گذاری کرد (Karev, 2000). اما شکی نیست که یک قرن و نیم بعد از فتح، در جامعه شهری سغد اشتیاق قابل توجهی نسبت به اسلام وجود داشت. طبری (III, pp. 1308-313) مشروح اقدامات بر علیه افشین، شاه اشروسنه (Ošrusana) ( در باره این منطقه رجوع شود به؛ Buriakov and Gricina, pp. 90-185 )،که نماینده اشرافیت کهن سغدی و طبقه نظامی بود را آورده است. که نمایانگر واقعیت و همچنین محدودیت های جذب شدن فرهنگی اشرافیت سغدی در جهان اسلام است. این اشراف که هنوز فضیلت های فرهنگ سغدی را حفظ کرده بودند، بعضی اوقات تنها بشکل سطحی مسلمان بودند اما از نظر سیاسی قطعاً به جانب ]حکومت[ اسلامی وابسته بودند. بعدها، در دوره سامانی به نظر می رسد که فرهنگ نخبگان به ذخایر ]فرهنگی[ مشترک ایرانیان شرقی رجعت نمود (حماسه هایی مانند رستم و اسکندر و...) و تنها عناصر بسیار محدودی از ]فرهنگ[ سغدی را حفظ نمود. پیکرنگاری مذهبی که تماشاییترین و شناخته شدهترین ویژگی مذهب قدیم بود بکلی ناپدید شد.
با این حال ]مناسبات فرهنگی[ در حومه شهر و مناطق کوهستانی کاملاً متفاوت بودند. برخی از آئین های کشاورزی تاجیک را به لطف نقاشی های مذهبی پنجیکنت می توان درک نمود (Marshak and Raspopova, 1987; idem, 1990) در منابع چینی مربوط به سغد پیش از اسلام، به برخی از آداب و رسوم بجای مانده در تاجیکستان امروزی (مانند مالیدن عسل به لبان نوزاد و گذاشتن سکه در دست او (Chavannes, 1903, p. 134 اشاره شده است.
استیلا زبان فارسی (Switch to Persian language)
میتوان درباره تاریخی که نخبگان صحبت کردن به زبان سغدی را کنار گذاشتند، ایده هایی ارائه نمود. مقدسی شواهد جالبی در تجزیه و تحلیل خود از زبانهای فرارودان در یکسوم پایانی قرن دهم میلادی ارائه می دهد: «زبان سغدی منحصر به فرد است و تقریباً شبیه زبان های مناطق روستایی بخارا است که کاملاً با آن متفاوت هستند اما همدیگر را می فهمند و من شاهد بودم که امام ارجمند محمدبن فضل (Muḥammad ibn al-Fadhl ) غالباً به آن صحبت می کرد» (Moqaddasi, pp. 335-36; tr., p. 296) ابوریحان بیرونی که در آغاز قرن یازدهم می نوشت هنوز می توانست محققانی را ملاقات نماید که می توانستند ]زبان سغدی[ را بخوانند. از آنجایی که چندین بار در آثار خودش به کتاب های مغان سغد اشاره کرده و حتی چندین لغت سغدی را آورده است ممکن است خود وی نیز قادر به خواندن آن بوده باشدe.g., Biruni, tr., I, pp. 260-61) ).آنچنان که از آخرین متون سغدی، برخی از نقاشی های دیواری، مربوط به اوایل قرن یازدهم در نزدیکی تالاس (Talas) برمیآید تغییرات بعدی درکولونیهای سغدی پیش آمد. محمود کاشغری اطلاعات ارزشمندی درباره یکسان سازی (فرهنگی) ساکنان سغدی سمیرچیه، در اختیار ما قرار می دهد. او با دقت خاصی می نویسد: «در آنجا کسانی هستند که دو زبان دارند و افرادی که با جمعیت شهرهایی که در گفتارشان حرف خاصی را کم یا زیاد (Rekka) مینمایند (مانند سغداک Sogdāq ، کنچاک Känčǟk و آرگو Argu) مخلوط شده اند. مردم بلاسگان Balāsagān)) به هر دو زبان سغدی و ترکی صحبت می کنند و این قضیه در مورد ساکنان تراز (Tarāz - Talas) و مدینه البیضا نیز صدق می کند» (Esbijāb; Kāšḡari, tr., pp. 83-84).). علاوه بر این سغدی به عنوان زبان عبادی در خوارزم و سمیرچیه (تا قرن دوازدهم؟) باقی ماند (La Vaissière 2005a, p. 330) در تورفان استحاله در جمعیت ترک زبان در پایان قرن دهم صورت گرفت. (Sims-Williams and Hamilton, p. 10) به نظر می رسد که حداقل تا قرن پانزدهم نام محلی مکانهای کوچک بین سمرقند و بخارا، یعنی سغدِ جغرافی دانان قرن دهم، همچنان سغدی بود (Lurje, p. 244).